معنی رمان رولان گوده

حل جدول

لغت نامه دهخدا

گوده

گوده. [دَ / دِ] (اِ) در فرهنگ ترکی به معنی تن. (آنندراج). || میان و کمر. گرده. || مغز و هسته. (ناظم الاطباء).
- گوده به حرام (گوده حرام)، تنبل و کاهل و هیچکاره. (ناظم الاطباء). یعنی از حرام تن و توش به هم آورده. (آنندراج):
حیف است که از دختر رز جویی کام
کاین فاحشه باشد از ذوات اعلام
تا کی سر خود به پای خم خواهی سود
تا چند کشی منت این گوده حرام ؟
داراب بیک جویا (از آنندراج).

گوده. [گُو دِ] (اِخ) نام یکی از دهستانهای ششگانه ٔ بخش بستک شهرستان لار است.حدود و مشخصات آن به این قرار میباشد: از شمال به دهستانهای صحرای باغ و حومه ٔ لار، از جنوب به دهستانهای دژگان و لهزان و حومه و بستک، از خاور به دهستان رویدر و شهرستان بندرعباس و از باختر به دهستان صحرای باغ و قسمتی از دهستان بیرم محدود است. موقع آن جلگه ای میباشد. این دهستان در شمال بخش واقع شده و هوای آن گرم خشک است. آب مشروب آن از آب باران و چاه تأمین میشود. قسمتی از زراعت به وسیله ٔ قنات آبیاری می شود و بقیه دیمی است. محصولات آن عبارتند از: خرما، تنباکو و جزئی صیفی جات. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان عبابافی و چادربافی است. دهستان از 14 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده. جمعیت آن در حدود 7500 نفر است و قراء مهم آن عبارتند از: انوه، فتویه، ده هنگ، تدرویه و ده تل. شوسه ٔ لار به لنگر از قسمت باختری دهستان کشیده شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).


رولان

رولان. [رَ] (اِخ) زمینی است در مدینه در میان جرف و رعانه، و مشرکان در عام الخندق بدانجا فرود آمدند. (از معجم البلدان).


گوده آ

گوده آ. [دِ] (اِخ) شاهزاده ٔ سومری لاگاش در قرن سوم ق. م. که مجسمه های متعددی از او در لوور است. رجوع به گودآ شود.


گوده هو

گوده هو. [گ ُ دِ هَُ] (اِخ) اداره کننده ٔ فرانسوی نژاد هندوستان که در انگلستان متولد شد. وی در سال 1754 م. حاکم هندوستان بود و با انگلستان معاهده ٔ شومی بست.


رودبار گوده

رودبار گوده. [گ َ دِ] (اِخ) دهی است از دهستان گوده بخش بستک از شهرستان لار واقع در 70هزارگزی بستک و در دامنه ٔ شمالی کوه ببیان. هوایی گرمسیر دارد و سکنه ٔ آن 215 تن است. آب آن از چشمه و باران تأمین میشود. محصولش غلات و خرما، و شغل اهالی زراعت است و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).


گوده کهریز

گوده کهریز. [گ ُ دَ ک َ] (اِخ) دهی است از دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان خیاو که در 32 هزارگزی شمال خیاو و 15 هزارگزی شوسه ٔ اردبیل واقع است. کوهستانی و معتدل است و سکنه ٔ آن 150 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوب و برنج و پنبه و تنباکو. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

گوده کهریز. [گ ُ دَ ک َ] (اِخ) دهی است از دهستان انگوت بخش گرمی شهرستان اردبیل که در 10 هزارگزی شوسه ٔگرمی به اردبیل واقع است. کوهستانی و گرمسیر است و سکنه ٔ آن 265 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


گوده بنک

گوده بنک. [گُو دِ ب َ ن َ] (اِخ) دهی است از دهستان ثلاث بخش کنگان شهرستان بوشهر واقع در 6500 گزی شمال باختری کنگان و 1000 گزی شوسه ٔ سابق بوشهر به لنگه. جلگه و گرمسیر مرطوب و مالاریایی است و سکنه ٔ آن 90 تن است. آب آن از چاه تأمین میشود. محصول آن غلات و خرما و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).

فرهنگ فارسی هوشیار

گوده

(اسم) تن بدن. یا گوده حرام. از حرام تن و توش بهم آورده تنبل هیچکاره: حیف است که از دختر زر جویی کام کاین فاحشه باشد از ذوات اعلام. تا کی سر خود بپای خم خواهی سود ک تا چند کشی منت این گوده حرام ک (داراب بیک جویا)


رولان

فرانسوی غلتان

فارسی به عربی

گوده

مقبس

معادل ابجد

رمان رولان گوده

613

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری